به نام خدای شکسته دلان این روزها. این روزها که فاطمیه است روز نیست زور است که خورشید از روز گرفت. و این شب ها که فاطمیه است شب نیست، شبهه است! شب بی ماه! شب بی ستاره! این شب ها ماه سر به چاه دارد و چاه سر به آه! و ستارگانی به دور دیواره ی چاه حلقه می زنند، می گریند و فقط صدای فریاد چکیدن اشک است که می رسد به گوش.
و این روزها که بحرین در خون است ترجمه ی همان شب هاست. و من تازه می فهمم که شیعه یعنی چه؟ و بحرین بحر این در خون است! و تازه می فهمم که چرا یزید آن همه لشکر را در برابر 72 تن که یکی شان طفلی بود شش ماهه فرستاد! بحرین مگر چه قدر است و مگر چند نفر در آن زندگی می کنند؟ که این همه لشکر را فرستاده اند؟ جماعت شیعی هر کجا که باشد همین است! و بحرین بحر این در خون است! یک نفر شیعه خیلی است! و خیلی ِ شیعه سیلی است که می برد کِشته های کافران را به آب! کِشتی هایشان را به تاب و کُشته هایشان را به نار! آه ای فاطمه آنروز که تو تنها بودی، دستان علی بسته بود و گرنه ید الله مانع از سیلی می شد! و امروز که شیعیان تو در بحرین به خون می غلطند هنوز علی آرزو دارد که دستانش باز بود و با یک اشاره به مالکیان ویران می کرد ملک عنکبوتی حرامیان را بر سرشان! ولی من در دستان بسته علی شمشیری می بینم که خدا در قرآن به فرشتگانش هنگام خلقت آدم فرمود : انی اعلم ما لا تعلمون! آری در دستان بسته علی شمشیری است که در دستان منتقم باز است! و این یک راز است که فاش خواهد شد. به زودی! و چون فاش شد پایان کافران را آغاز است! و بحرین بحر این در خون است که شیعه باید خون بدهد تا زمینه سازی شود، فاش شدن یک راز بزرگ! و زمینه سازی مگر جز با خون می شود؟! ای راز بزرگ الهی ما خون می دهیم و زمینه که هیچ! حتی تمام زمین را اگر نیاز باشد با خون می سازیم و می نازیم به این جانبازی! و بحرین بحر این در خون است، که کم کم تو دیگر باید بیایی! دیگر صعود سعودیان رو به نزول است و عصر صعود ماست ان شاالله! و بحرین بحر این در خون است، که ما عرش های قرمزی برای تو پهن خواهیم کرد و جمع می کنیم فرش های سیاه سیاهیان را! که تو را قدم بر عرش باید و نه بر فرش! و بحرین بحر این در خون است، بحر تو در خون است! دیگر بیا آقا که دلمان بی تو در خون است!
یا مهدی عجل الله تعالی فی فرجه الشریف روحی و ارواح العالمین له الفدا.